Quantcast
Channel: ^

بوی محرم حسین(ع)....


مفهومی به نام قدرت

0
0

  یکی از الزامات فهم ضرورت حضور امام, فهم مفهومی بنام قدرت و دانستن پیچیدگی آن است. باید دانست که تفاوت استعدادهای انسانی، تفاوت در قدرت و توان را سبب می شود و تفاوت در توان, قدرت اثر گذاری و نحوه تعامل با دیگران را شکل می دهد. قدرت,حقیقتی است که نه باید و نه میتوان آن را از روابط آدمیان حذف نمود.

آنهایی که حب قدرت در آنها طغیان کرده, تلاش میکنند که همه را برده خویش کنند. خطرناک ترین نقشه نیز برای به بند کشیدن انسان ها، ایجاد احساس آزادی با نگاه داشتن آنها در جهل مرکب است. اینان آنقدر ظرافت در مدیریت های کلان به خرج میدهند (با شناختی که از خصیصه های طبیعی آدمی دارند) که افراد گمان هم نکنند در زمین دیگری بازی کرده و عاملی برای تحقق اهداف سایرین هستند. باید ندانند حاصل عمرشان را خرج دیگری کرده و با دست خود زنجیر را بر گردن خویش تنگتر مینمایند. البته بعضی از افراد به اینکه تنها احساس آزادی و عدم اسارت بکنند راضی هستند. یعنی گاهی مشکلی ندارند که حتی با فریب دادنشان به طور کاذب به آنها احساس آزادی بدهی. اینها از هویت انسانی خود خارج شده اند و همانند حیواناتی هستند که اگر علف خوب و جایی راحت داشته باشند برایشان اهمیتی ندارد شیرشان را بدوشی!

پیچیدگی نقشه های غارتگران آزادی و شرافت انسانی بسیار است. گاهی جوامع را با تغییر,جعل و حذف مفاهیمی که موثر در شکل گیری شخصیت انسان هاست به اسارت میکشند(تصور کن اگر در ادبیات فارسی کلمه عشق را حذف میکردند چه مفاهیم متعالی و مترقی ای از دائره فرهنگ ایرانی خارج میشد).گاهی با وضع قوانین,جهتگیری ها را تغییر داده و حرکت های جوامع را به نفع خویش مصادره میکنند. گاهی نیز اگه برایشان صرف کند یا چاره ای برایشان نماند,مستقیما به سرکوب صدای حق طلب و آزادی خواه روی می آورند.آری,قدرت,این حقیقت اجتناب ناپذیر تا این اندازه میتواند بر سرنوشت امت ها اثرگذار باشد.با فهم صحیح این موضوع,ضرورت حضور امام معصوم در راس قدرت بدیهی مینماید.

طواف اول: این متن با الهام از سخنرانی امروز استاد پناهیان  نوشته شده است.

تا فرصت هست...

0
0

تا فرصت هست باید آدم شد. تا نفسی هست باید مبارزه کرد با نفس. این فقط مستکبران عالم بیرون نیستند که قصد دارند انسان را در غل و زنجیر کنند بلکه قبل از آن این نفس آدمیست که در عالم درون، قصد دارد انسان را به بند بکشد. در بند خود. در بند تعلقات. در بند دنیای فانی. نقطه شروع همه تحولات عالم نیز در همین جاست یعنی در درون انسان. اگر درون اصلاح شد و آزادی درونی تحقق یافت، آنگاه همه اعمال انسان،اثری بی حساب و بی مرز در عالم بیرون خواهد داشت. آن گاه سیاسیون ما، کسبه ما، زن و مرد جامعه ما انقلابی خواهند شد.این شرط لازم تحقق تمدن نوین اسلامیست.

جمعه به یاد ماندنی

0
0

بعد از اتفاق روز جمعه واقعا شوکه شدم. تحلیل ها را می خواندم و تحلیل هایی می کردم. بعضی از فکرهای بنده نتایج ناامید کننده ای را پیش رویم متصور می ساخت. به هر صورت بعد از چند روز کشمکش درونی به این نتیجه رسیدم که حتی اگر این اتفاق برای انقلاب و برای انقلابی ها یک تهدید باشد، وظیفه کنونی ما تبدیل تهدید به فرصت است. تکیه بر مشارکت بالا که موجب قوام نظام است-تکیه بر پاکدستی نظام و اینکه اکنون زمان آن رسیده است که به اتهام معاندان فتنه 88 رسیدگی شود-نمایش ظرفیت گفتمان پایداری و مقاومت در کنار گفتمان هایی که قطعاً با حضور رئیس جمهور منتخب برایشان فرصت بیش از پیشی مهیا می شود، و بسیاری موارد دیگر که مجال گفتن نیست. اما از تهدیدها هم نباید غافل شد... اگر به خواب غفلت برویم دشمن در درب خانه ما با ما مواجهه خواهد داشت.

به امید ظهور امام مصلح که امید همه عالمیان است... و با دعا برای صبر و سلامتی امام خامنه ای که می دانم برای اینکه ما خسته نشویم و ناامید نگردیم و برای آنکه از پشت خیمه دشمن بر نگردیم بسیار دعا می کند.

دست دادن امام حسین (ع) با عمر سعد!!!

0
0

اولاً امروزه در عرف دیپلماتیک، هر مواجهه و هر دست دادنی حامل پیامی است. اینجور نیست که بگوییم دو تا دست یکدیگر را لمس کردند و اینکه چیزی را نشان نمی­ دهد! جدای از این عرف دیپلماتیک، هر دست دادنی یک "ثم ماذا"یی دارد یعنی اگر اگر اگر امام حسین (ع) با عمر سعد دست دادند برای چه دست دادند. جلسه امام حسین (ع) مجلس موعظه و اتمام حجت بود نه مجلس احوال پرسی و آشنایی. دست دادن، پیاده روی کردن و عکس یادگاری گرفتنی که با هدف عادی سازی روابط با دشمن متخاصم باشد، یک دست دادن، پیاده روی کردن و عکس گرفتن خشک و خالی نیست و نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت.

ثانیاً ما بواسطه ماهیت انقلاب خود، 35 سال است با آمریکا در حال جنگ هستیم. نگاه به وضعیت منطقه و شهدایی که هر روز پیکرشان به کشور برمی­ گردد، گواه این درگیری است. در حین جنگ که دست دادن و احوال پرسی معنایی ندارد جز ریشخند کردن آن­ها که جان بر کف، در میان آتش و خون می­ جنگند. امام حسین که در میان معرکه نیامد با عمر سعد دست بدهد و بگوید حالتان چطور است! اگر مذاکره ­ای بود پیش از آغاز جنگ و برای اصلاح و اتمام حجت بود.

ثالثاً امام معصوم یا حجت خدا در هر کاری جز به امر خدا عمل نمی­ کنند و این عقیده شیعیان است. اما جز این بزرگان، هر کس بخواهد با دشمن نشست و برخاستی بکند جز با اجازه ولی و امامش مجاز نیست آنچنان که حضرت ابوالفضل (ع) در مواجهه با دعوت شمر نیز به امر امامش به نزد او رفت. در جغرافیای اعتقادی نظام اسلامی نیز، اجازه ولی فقیه موجب جواز این عمل است.

رابعاً همانطور که رهبر عزیز فرمودند، تیم مذاکره کننده، متدین و مورد اعتماد هستند اما به گفته ایشان، اقدامات نابجا نیز مرتکب می­ شوند. ما نیز به این اقدامات نابجا معترض هستیم و الا حسن نیت تیم مذاکره کننده و وفاداری آن­ها به نظام، تاکنون مورد قبول بوده است.

خامساً لطمه ­ای که به وجهه استکبار ستیزی نظام مقدس جمهوری اسلامی از بابت این اقدامات نابجا وارد می­ شود، از خسارات و خسران­های بزرگ و سخت قابل جبران است. بهای این زیان بزرگ را چه کسی باید بپردازد! چرا نباید آقایان، بابت این لطمه­ ها مواخذه شوند؟! اگر این اقدامات، ضررشان به کشور، از فساد های مالی که همه ما به آن­ها معترض هستیم، بیشتر نباشد، قطعاً کمتر نیست.

پی نوشت: در پاسخ به سخنان منتسب به حجت الاسلام نقویان درباره "دست دادن امام حسین (ع) با عمر سعد"و دفاع از آقای ظریف

یادش بخیر ...

0
0

یادش بخیر آن همه مهر و درودها

یادش بخیر آن همه شعر و سرودها/

 یادش بخیر پای پیاده، ستون ستون

میرفت جمع خلائق چو رودها/

پیر و جوان همه در ره، الی الحسین

نام حسین، مطلع گفت و شنودها/

باری به پشت مانده و معشوق پیش روست

در راه مانده اند تمام عمودها/

چون پرچم حسین به عالم علم شود

رد است جمله قصور و حدودها/

فوجی است نازله از عرش کبریا

بنگر به عرصه محشر، فرودها/

رجعت کنند جن و ملک در طریق دوست

همراه روح رهگذران در صعودها/

جن و ملک به اذن خدا در نماز اوست

پیوسته است جمله قیام و قعودها/

وقتی به تربت جانان قدم نهی

ذکر مکرر است، رکوع و سجودها/

یک چند تا به عمود سلام نیست

این فاصله است تا همه عالم شهودها/

سیراب و مست و غنی شد به وقت وصل

آن لحظه بود، جای تمام نبودها/

پی نوشت:

شاعر: جسارتاً خودم

فوتبال، 200 عمود مانده به کربلا

0
0

سه روز بود که راه می پیمودیم و امروز روز چهارم بود. گروهی به شماره کم تعداد از کاروان دانشگاه تهران. با 15 خانمی که همراه ما بودند، جمعاً 22 نفر می شدیم که از این جمع، تنها 3 زوج متاهل داشتیم. شیرمردان مجرد ما که پرچم داران و علمداران گروه بودند، از پیش می رفتند و متاهلین ما از پس؛ و در این میان نیز خانم ها، کند و تند طی طریق می کردند. در نوک پیکان گروه، مسئول گروه، جوانکی رشید به نام سیف الله، بار مسئولیت به دوش گرفته و مصمم حرکت می کرد. با حساب کوله ها و عمودها، جان و رمقی برای کسی نمانده بود. یک روز مانده به اربعین و 200 عمود مانده به کربلا؛ معلوم بود جا برای این تعداد یافتن کار هر کس نبود. سیف الله نگران چند عمود جلوتر در پی جا و مکانی مناسب بود و سایرین نیز در پی علمدار که حالا انتهای چوب پرچمش به زمین کش می خورد در حرکت بودند. عمود 1253 بود که علم به سیف الله رسید. اویی که به شدت در حال مذاکره با مرد عربی بود که نه او نصف حرف هایی این را می فهمید و نه این ربع حرف های او را. بیشتر دست و صورت بود که جای زبان کار می کرد. در آخر فهم شد که احتمالاً خانه ای نه چندان دور از اینجا برای پذیرایی زوار آماده شده است. برای اطمینان از جا و مکان، زوجی داوطلب در پی مرد عرب روان شدند تا اگر شرایط مهیا بود، امشب، بارها در منزل این مرد عرب گسترانده شود. از کنار جاده تا منزل ایشان که پرچم یا حسین بر بام آن برافراشته بود، پیاده 10 دقیقه راه بود. با مشاهده جا و مکان، مجوز حرکت گروه صادر شد. مرد عرب که مهمان نوازی خود را می خواست تمام کند، از برادرش خواست که با خودروی ونی به پیشواز زوار کربلا بیاید. دقایقی بعد، این سیف الله بود و ونی پر از کوله و خانم هایی که به زور خود را در میان کوله ها جا زده بودند و مایی که از پی آن ها، همچنان پیاده به سوی خانه روانه شده بودیم. یک ساعت مانده به غروب آفتاب است که در خانه مرد عرب ولو هستیم. خانه ای در میان نخلستان. با اجازه ای که از صاحبخانه داشتیم، به باغ رفتیم و تا جا داشت از درخت و پرنده و چرنده عکس گرفتیم. در پایان هم به سمت خانه روانه شدیم تا ناگهان آن شد که شد...

بچه هایی که تا دیشب از درد پا و آبله شکایت داشتند، و از کنار جاده تا خانه کم بود جان به جان آفرین تسلیم کنند، با دیدن زمین خاکی فوتبال و جست و خیز چند جوان و نوجوان، طاقت از کف دادند. حال از ما اصرار که به خانه برویم و از دوستان اصرار که به فوتبال برویم. "آخر در این عالم، 200 عمود مانده به کربلا، یک روز مانده به اربعین، پاهای خسته و زخمی، چه جای فوتبال است"این فریادهایی بود که سر می دادم و می دیدم مردانی را که با صلابت در افق محو شده و به زمین خاکی فوتبال می روند. وقتی که رسیدم، مذاکرات لازم انجام شده و سمت زمین و مالکیت توپ مشخص شده بود. کار آنقدر جدی شده بود که جوانکان عراقی، دیدار را دیدار تیم ملی ایران و عراق می پنداشتند. تنها لژیونر ما یک خردسال عراقی بود که طول دروازه سه برابر از قدش بزرگتر بود. اما انصافاً خطرات بسیاری را از روی دروازه دفع کرده و جانانه با دست و صورت خود از دروازه پاسداری می کرد. قرار ما تا هنگام اذان مغرب بود. وقتی که در دقایق اول، گل اول را دریافت کردیم، این کفش ها بود که از روی غیرت به کناری گذاشته می شد. با علم به راه طی شده و راه در پیش و اینکه هنوز با این پاها راه بسیار باید می رفتیم، پای با جوراب و پای بی جوراب، پا در میان میدان گذاشتیم. ما حصل کار نیز برد 4 بر 2 ما بود که از آبروی گذاشته شده بدست آوردیم. در نهایت نیز عکس تیم ملی گونه با بچه های عراقی. عکسی که در میان آن ها، چهره خردسال دروازه بان عراقی ما با توپ، خود نمایی می­کرد.

از این قبیل

0
0

اینجا هوا برای تنفس قلیل بود

گَردی به گِرد گنه بی دلیل بود

اینجا صدای مأذنه ها زیر تیغ بود

شاید مؤذن مسجد علیل بود

حمد و ثنا و بانگ و طرب در ستیز بود

اینجا جدال کینه و صبر جمیل بود

میراث مردم این شهر هیزم است

اینجا نزاع آتش و عزم خلیل بود

با احتساب رنگ و لعاب و شراب و یار

اینجا بهشت زمین سلسبیل بود

با کار و بار و گرفتار روزگار

وقت گذشتن و رفتن، رحیل بود

پی نوشت: شعرم


سنگ و رود

0
0

از خویش دگر به تنگ آمده ام

با خویش به قصد جنگ آمده ام

این نفس نفس بریده است مرا

بی توشه به پیشواز مرگ آمده ام

صیاد نگه به آسمان دوخته است

من باز بدم ولی به چنگ آمده ام

آزاد بدم اسیر و در بند شدم

بی رنگ بدم ولی به رنگ آمده ام

آگاه شدم که رود، دریا برود

گر رود شدم ز قلب سنگ آمده ام

پی نوشت: از خود

طلوع

0
0
تو ای زیبای من بگشای لب را

طلوعی کن شکن دیوار شب را

تبسم کن گل از گل باز کن باز

به نجوا گوی از اسرار پرواز

به بزم آسمان در بذل باران

به شط های جدا از کوهساران

گر افتادم جدا از خیل مستان

تو موی از روی ما پنهان مگردان

 

پی نوشت: تقدیم به صاحب جان ها، سردار خلقت



Latest Images